آیا گذشته فراموش میشود؟
یکی از متداول ترین سوالاتی که از مشاوران و روانشناسان پرسیده میشود این است که:
آیا گذشته قابل فراموشی است یا نه؟
پاسخ های بسیاری به این سوال داده شده است.
اما بسیار علاقمندم نظرم را در این باره در قالب محتوایی بنویسم.
باور دارم افرادی که میگویند گذشته فراموش میشود،دروغ گویانی بیش نیستند.
شاید گذشته در ذهن ما کمرنگ شود اما هرگز از بین نخواهد رفت.
ذهن ما روزانه صدها هزار متغییر را دریافت و پردازش میکند.
اما آیا میتواند همه را ثبت و نگهداری کند؟
مسلما جواب خیر است.
ما با توجه به اهمیت و کارایی مفاهیم به آنها توجه میکنیم و همین توجه باعث ماندگار شدن اطلاعات میشود.
برای مثال دوره ای را به یاد بیاورید که با دوستی بسیار صمیمی بودید.
بدون لحظهای تفکر و بدون هیچ تلاشی شماره تماس او را به یاد میآوردید.
اما الان شاید باید بیشتر فکر کنید تا آن شماره به ذهنتان بیاید.
و سالها بعد ممکن است اصلا یک بخش از آن شماره هم به ذهن شما خطور نکند.
چرا؟چون نه اهمیت دارد نه کارایی.
اما داستان روابط عاطفی اغلب اینگونه نیست.
بیشتر روابط عاطفی دارای ریشه های عمیق در هیجانات ما هستند.
از همین رو اگر فردی در رابطهای حس و عاطفه گذاشته باشد،خیلی سخت است بخواهد فراموش کند.
البته در ادامه خواهم گفت،فراموشی اصلا وجود ندارد.
ما بخش بسیار مهمی از زندگیمان را در کنار هم سپری کردهایم و احساسات عمیقی را ردوبدل کردهایم.
پس انتظار فراموشی،جز خیال و سرابی باطل نخواهد بود.
وقتی رابطهای تمام میشود،ما بخشی از وجودمان را از دست خواهیم داد.
فرض کنید کسی در حادثهای دستش را از دست خواهد داد.
همین مثال برای رابطه عاطفی نیز هست اما تنها تفاوتاش این است که قابل مشاهده نیست.
حال،آن فردی که دستش را از دست داده،دیگر نمیتواند زندگی کند؟
جواب این است که،میتواند زندگی کند اما با شیوهای کاملا متفاوت تر.
در مرتبه اول باید بدانیم واقعا حادثه تلخی برای ما بوده و حق داریم برای این مسئله سوگوار باشیم.
و هرفردی به جای ما بود،همین احساسات را تجربه میکرد.
البته این را اضافه کنم که از دست دادن و فراموشی در هر فردی متفاوت با دیگری است.
اما در نهایت باید به پذیرش برسیم که با نقص خودمان کنار بیایم.
این از دست دادن زخمی بر روح ما باقی خواهد گذاشت که ابدی خواهد بود.
زخمی که ممکن است با نگاهی،صدایی،اسمی یا بویی دوباره سر باز کند و مثل روز اول شود.
از این زخم ها هیچ اجتنابی نیست.
پایان،سرانجام تمام آغازهاست.
هر طلوعی را غروبی است و هر آغازی را پایانی.
همین داستان برای رابطه های ما نیز هست.
حتی اگر رابطه ما پایدار و ماندگار نیز باشد،مرگ ما را از هم جدا خواهد کرد.
اما آیا میتوان زندگی را متوقف کرد؟آیا میتوان کنار کشید؟
باید بگویم جواب این است:
نه،ما مجبوریم به زندگی کردن و ادامه دادن.
باید بدانیم هر فردی در زندگی خودش دارای چالش های کوچک و بزرگی است که کسی از آن خبر ندارد.
و ممکن است ما هم روزی با این غم و فقدان روبهرو شویم.
زندگی با پذیرش همین حقایق است که قابلیت ادامه دادن خواهد داشت.
البته رسیدن به تمام این جملات نیاز به واکاوی و گذر زمان دارد.
ما تنها کسی هستیم که باید به پذیرش با خودمان برسیم.
بپذیریم چیزی قابل فراموشی نیست و آن فرد همیشه بخشی از زندگی ما خواهد بود.
قبول کنیم گاهی دلتنگ میشویم و میخواهیم باهم گرم صحبت شویم.
در لحظاتی ممکن است به یاد خاطرات شیرینی که داشتیم،حسرت بخوریم.
اما در پایان باید به یک سوال جواب دهیم:
چه شد که تمام شد؟
این یک سوال بسیار کلی است که پاسخ به آن ممکن است به دوجلسه مشاوره نیاز داشته باشد.
جواب به این سوال میتواند کمک بسیار بزرگی به ما بکند.
در پاسخ به این سوال باید تمام ابعاد و جوانب ماجرا را بسنجیم.
در این راه مشاور هم میتواند همراهمان باشد تا نگاهی وسیع تر داشته باشیم.
مسلما ما بی دلیل کاری نمیکنیم.(مگر عقلمان پاره سنگ داشته باشد.)
از همین رو دلیل محکمی وجود داشته که رابطه به پایان رسیده یا تمامش کردهایم.
البته این را نیز اضافه کنم.
تمام کردن بدترین روابط هم برای ما گران تمام میشود.
فرد ی در یک رابطه تحقیر میشده است،عشق دریافت نمیکرده است و لحظات خوشی و شادی در آن رابطه شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسیده است.
خودش هم رابطه را تمام کرده است.
اما اکنون دلتنگ است و سوگوار.
چرا؟
چون ما بخش بزرگی از احساسات و عواطف،رازها و مگوها را با یکدیگر در میان گذاشتهایم.
نمیتوان به راحتی از این داستان و ماجرا دل کند و رفت.
بازهم تاکید میکنم،این داستان پذیرش و ادامه دادن در هر فرد نسبت به دیگری متفاوت است و هیچ معیار یکسانی برای تصمیم گیری درباره آن وجود ندارد.
خالی از لطف نیست،دوباره بگویم که ما قرار نیست کسی را فراموش کنیم،صرفا انسانها در ذهن ما کمرنگ میشوند و ما باید با زخمی که جدایی یا فقدان آنها بر ما وارد کرده است،زندگی کنیم.
به نظرم بهتر است بعد از هر فقدان مراحل زیر را طی کنیم تا به تعادل برسیم.
سوگواری
پذیرش
کنارآمدن
ادامه دادن
سوگواری
باید به این باور برسیم که داستان و ماجرایی که داشته ایم تمام شده و هرگز قابل تکرار نیست.
جمله بالا بسیار تلخ است اما حقیقتی روشن همانند نور خورشید است.
همین جمله را بارها و بارها بخوانید و اشک بریزید.
بقدری اشک بریزید و آه و ناله کنید تا کمی سبک شوید.
این حقیقت را نمیتوان در پشت ماسک غرور،روزمرگی،کار،ورزش یا هر چیز دیگری مخفی کرد.
افرادی بعد از رابطه عاطفی به شدت ورزش میکنند که فراموش کنند داغی آن زخم را.
یا هستند کسانی که بدون گذر از مراحل چهارگانه وارد رابطه دیگر میشوند تا صرفا خودشان را آرام کنند و با خیال خام فراموشی رابطه قبلی ، رابطه ای جدید را آغاز میکنند.
اما از این خبرها نیست عزیزانم.
هرکسی هم از این قسم داستان ها به شما پیشنهاد کرد،بدانید چیزی از احساسات و عواطف نمیداند.
شاید در گفتن آسان باشد اما این مرحله ممکن است مدت ها طول بکشد.
باهم تکرار میکنم که مدت زمان گذر از هرمرحله در هر فرد با فرد دیگر متفاوت خواهد بود.
و اینکه چقدر طول بکشد به متغییرهای بسیار مربوط است،مثل:
دلیل تمام شدن رابطه،مدت زمان رابطه،نوع بودن هر یک از طرفین در رابطه،شخصیت هر یک از طرفین و…
پذیرش
در این مرحله ما نگاهی منطقی تر خواهیم داشت.
احساسات و هیجانات در مرحله قبلی تخلیه شدهاند.
ما با نگاهی خردمندانه تر به این مرحله وارد میشویم.
نقاط ضعف و قوت رابطه را میسنجیم و با درس گرفتن از آنها دیگر تکرارشان نمیکنیم.
در این مرحله حضور یک مشاور خبره و حرفهای کار را بسیار تسهیل خواهد کرد.
کنار آمدن
در این مرحله ما کنار میآییم با زخمی که قرار است تا همیشه بر روح ما بماند.
بچه که بودم(هفت ساله) دست راستم در حادثهای سوخت.
الان که بیست و پنج سال دارم،هنوز هم جایش مانده و خودنمایی میکند.
با آن کنار آمدم.
سخت بود،بد بود،افتضاح بود اما اتفاق افتاده بود و من صرفا باید ادامه میدادم.
چون سوگواری کردم و پذیرفتم و در این مرحله کنار آمدم.
ادامه دادن
و در نهایت ما مجبوریم به زنده بودن و زندگی کردن و ادامه دادن.
چون حقیقت زندگی همین است.
ادامه دادن بعد از هر اتفاق تلخ.
بعد از مرگ عزیزانمان زندگی نکردیم؟
بعد از اخراج شدن از شغل مان زندگی نکردیم؟
مردم بعد از جنگ جهانی اول و دوم به زندگی ادامه ندادند؟
ما ایرانیان بعد از این همه داستان و بالا و پایین در تاریخ مان،به زندگی ادامه ندادیم؟
جواب این سوالات حتما منفی است.
چون ما ادامه دادیم و ادامه خواهیم داد.
ما انسانیم و انسان نازک تر از گل و سخت تر از سنگ است.
رسیدن به مرحله بسیار زمان بر خواهد بود و شاید نیاز به کمک مشاور یا روان شناس داشته باشد.
گذشته برای هر کدام ما به شکلی ظاهر خواهد شد و نسبت به آن حس متفاوتی داریم.
اما باید به این حقیقت برسیم که گذشته قابل تغییر نیست.
در ضمن گذشته مکان مناسبی برای زندگی نیست.
مسلما بعدها خیلی بیشتر درباره این مسئله بنویسم و بگویم.
ارادت