بارها گفتهام که عاشق جملات کوتاه هستم.حالا اگر این جملات درباره ازدواج یا رابطه عاطفی باشند که چه بهتر.
امروز جملهای درخشان و بی نظیر را خواندم.
به نظرم حیف است در اینجا آن را ننویسم و از آن نگویم.
ازدواج برای کسانی که تصور می کنند صبح روز بعد از آن،آدم ديگری می شوند موضوعی نااميدکننده است.
ساموئل راجرز
ببینید این جمله با اینکه کوتاه است اما در حال انتقال مفاهیم و معانی بسیار زیادی است.
پیشنهاد میکنم قبل از خواندن ادامه محتوا سری به مطلب پایین بزنید:
ازدواج کن،درست میشه !
بارها اشاره کردم و درباره این موضوع دست به قلم شدهام.
اما حس میکنم هنوز هم باید در این باره بنویسم و بگویم و شفاف سازی کنم.
اگر با این امید ازدواج کنیم که دقیقا ثانیهای بعد از جاری شدن خطبه عقد از “لولو به هلو” تبدیل میشویم،سخت در اشتباهیم.
ازدواج صرفا یک مرحله در چرخه زندگی ماست.
از همین رو باور دارم ازدواج درست بهتر از تنهایی است اما تنهایی بسیار ارزشمندتر از ازدواج غلط است.
یکی از باور هایی که باعث میشود ازدواج غلط رخ دهد همین باور تغییرپذیری بعد از ازدواج است.
طرف چقدر قرار است تغییر کند؟
قرار است یک شبه متحول شود و معجزه رخ دهد؟
اگر این کار را ناممکن تلقی نکنیم،بدون شک باید بسیار سخت و کم نظیر بدانیم.
از همین رو همیشه یادتان باشد،ذات افراد قرار نیست تغییری بکند.
خواه ازدواج کنند و خواه مهاجرت کنند و خواه مشهور شوند.
خالی از لطف نیست داستانی کوتاه را نیز مرور کنیم:
داستان کوتاه
در تاریخ آمده، به رسم قدیم روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه شیخ بهایی رسید.
پس از سلام و احوال پرسی ازشیخ پرسید:
در برخورد با افراد اجتماع اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان؟
شیخ گفت: هرچه نظر شما باشد همانست ولی به نظر من اصالت ارجح است.
و شاه بر خلاف او گفت: شک نکنید که تربیت مهم تر است.
بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچ یک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند.
بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.
فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید.
سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ و برقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود.
در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن کردند.
درهنگام شام ، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم تربیت از اصالت مهمتر است ما این گربه های نا اهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت تربیت است.
شیخ درعین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند.
شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت:
این چه حرفیست فردا هم مثل امروز و امروز هم مثل دیروز.
کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست وتمرین زیاد انجام می شود.
ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند
لذا شیخ فکورانه به خانه رفت.
او وقتی از کاخ برگشت بی درنگ دست بکار شد، چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد.
فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت.
تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان.
شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرفهایش میدید زیر لب برای شیخ رجز میخواند که در این زمان شیخ موشها را رها کرد.
در آن هنگام، هنگامه ای به پا شد یک گربه به شرق دیگری به غرب آن یکی شمال واین یکی جنوب…
واین بار شیخ دستی برپشت شاه زد و گفت:
شهریارا ! یادت باشد اصالت گربه موش گرفتن است گرچه تربیت هم بسیار مهم است ولی اصالت مهم تر!
یادت باشد با تربیت میتوان گربه اهلی را رام و آرام کرد ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل و اصالت خود برمیگردد.
در نهایت
این داستان را از صفحه بلاگفای دوست عزیزی خواندم و در اینجا قرار دادم.
خلاصه که مراقب باشیم در ازدواج اصالت ها را بیشتر مدنظر قرار دهیم و آگاهانه دست به ازدواج بزنیم.
من علی زلفی هستم و سعی دارم دراین باره خلاقانه و سودمند تولید محتوا کنم و در راستای افزایش سوادعاطفی شما عزیزان تلاش کنم.
یک پاسخ