شروع همه چیز زیباست اما…
میخواهم در شروع کار با دقت به چهار حالت پایین فکر کنید.
وقتی به تازگی وسیلهای میخریم.
هنگامی که در ابتدا وارد شغلی میشویم.
زمانی که در لحظات نخستین آشنایی با فردی هستیم.
ثانیهای که قرار است ماشین را شروع کنیم به قصد سفری طولانی.
در هر کدام از این فرصت ها بقدری شوق و شور ما بالاست که حدی ندارد.
در این ثانیه ها سرشار از انرژی و علاقه ایم.
همه چیز به کام ماست و انگار چیزی قرار نیست ما را دلخورکند.
در این هنگام ظرف روح مان مملو از کنجکاوی و بررسی است.
انگار حالات جدیدی را تجربه میکنیم که تا امروز در وجودمان نبوده است.
همه این حال و احوالات در شروع رابطه با فرد جدید کاملا مشهود و ملموس است.
فردی که تا حالا برای ما نزدیک و صمیمی نبوده است،حالا شده نزدیکترین فرد زندگیمان.
لحن و کلامی نو دارد.
چهره جدید بر ما ظاهر شده است.
کالبدی متفاوت را در کنارمان داریم.
نوع نگاهش مسلما با همه انسان هایی که تا به حال دیدهایم،متمایز است.
همه این ویژگی ها باعث میشود او در ذهن ما تبدیل به جنگی بکر شود.
جنگلی که از دور جز زیبایی و سرسبزی نمایان نمیکند.
ما هم مثل مسافری پرشور و سرزنده،مشتاقانه منتظر شناسایی همه بخش های جنگل هستیم.
حتما در ابتدای راه،همه چیز زیباست و هیچ ایرادی بر جنگل و درخت هایش وارد نیست.
اما همین که کمی از طبیعت گردی ما بگذرد،سختی ها نمایان میشوند.
ممکن است به تاریکی بخوریم یا آذوقه تمام کنیم.
در جایی احتمال دارد لیز بخوریم و گلی شویم.
امکان دارد حیوانات وحشی ما را دنبال کنند و قصد حمله به ما داشته باشند.
البته که جنگل در عین این خطرات،زیبایی های خودش را هم دارد.
در راه حتما عکس های زیبایی میگیریم.
بدون شک از ته دل خواهیم خندید.
اما باید بدانیم این حالات در کنار هم هستند.
سیاه وسفید همراه هم هستند.بالا و پایین در کنار یکدیگرند.
رابطه عاطفی و ازدواج نیز اینگونه است.
در ابتدای راه همه چیز زیباست و جذاب.
هیچ سختی یا مشکلی به چشم نمیآید.
اما آیا حقیقت این است؟
جواب روشن و واضح به این سوال یک کلمه است:
خیر.
در ابتدای راه همه چیز زیباست چون مشکلی نیست.
در شروع رابطه اوضاع بر وفق مراد است چون احساسات بقدری قدرتمند هستند که اجازه نمیدهند ما سختی ها را ببینیم.
از همین رو گاهی ما گول میخوریم.
فکر میکنیم همه چیز باید مثل روز اول آشنایی زیبا باشد.
همه چیز باید مثل آغازین لحظات آشنایی آتشین و عاشقانه باشد.
اگر کمی تغییر کند،همه چیز خراب شده است و فایدهای ندارد.
اما حقیقت این است که عشق در گذر زمان تغییر شکل میدهد.
عشق از حالتی مجنون وار و پرحرارت تبدیل به یک دوستی ملایم و متعادل میشود.
حالا فرق این دو چیست؟
خیلی مفید و مختصر باید بگویم:
در اولی صرفا هیجانات شعله ور هستند اما در دومی هیجانات در کنار منطق کار را پیش میبرند.
و ازدواجی موفق خواهد بود که توانایی تبدیل شدن به دوستی متعادل را داشته باشد.
ما با کسی میتوانیم خوشبخت شویم که بدانیم دوست خوبی برایمان است.
اما اگر زوجی بدون توجه به موارد بالا و صرفا به دلیل بالا بودن شوروهیجان ابتدایی و احساسات کورکننده دست به تصمیم مهمی مثل ازدواج بزنند،آینده روشنی را نمیتوان برایشان متصور بود.
اینجاست که اهمیت مسئلهای مثل مشاوره پیش از ازدواج نمایان میشود.
پس پیشنهاد میکنم قبل از ازدواج با فردی حتما برای شناخت بیشتر و وسیع تر و جهت تسهیل در تصمیم گیری به مشاور پیش از ازدواج مراجعه کنید.
همچنین در جریان باشید،اگر پس از مدتی رابطه عاطفی یا ازدواج مثل روزهای اول نبود،ناراحت و نگران نشوید.
طبیعیت رابطه عاطفی و ازدواج این است که تغییر شکل دهد.
بازهم مثل همشیه میگویم:
هنر ما مدیریت همین تغییر شکل ها و دگرگونی های رابطه است.
اینم به خودم بگم:
اینکه امروز با این همه داستان و چالش تونستم محتوا بنویسم واقعا برام جای افتخار داره.
آفرین به خودم
3 پاسخ