برخی اوقات به سرعت و شتاب در حال شنا در یک رودخانه خشک هستی و میخواهی هرچه سریعتر،به عشق برسی.
رابطه برقرار کنی و از تنهایی نجات پیدا کنی،چون به شدت از تنهایی میترسی و در برابر تنهایی،احساس درماندگی و ناتوانی میکنی.
نیاز عمیق و شدیدی بصورت یک عطش روانی برای ایجاد یک رابطه و عشق( و یا در شکل تبدیل یافته خودش مثل سکس)در خودت احساس میکنی.
ولی ولی ولی ولی غافل از این هستی،که این نیاز، یک سرابی بیش نیست و اصل اساسی و مهم در اینه که:
بتونی با شجاعت تمام، تنهایی رو بپذیری و فردیت خودتو قبول کنی و با منفرد بودن روبرو بشی.
باید بتونی به خودت ثابت کنی که حتی مجرد و بدون رابطه هم میشه شاد و خوشحال بود .
تمام رشد و تکامل و استقلال و متکی به نفس بودن،در این جدایی و رویارویی شجاعانه با تنهایی،نهفته است…
مثل کودکی که مادر با بیرحمی تمام،بند نافشو در هنگام تولد میبره،ما هم باید این بند ناف روانی ” نیاز به بودن دیگری “و از وجودمون پاره کنیم.
بعد اونوقته که اگر با کسی هستی از روی نیاز نیست،بلکه از روی اشتیاقه و تازه اونوقته که توانایی عشق ورزیدن سالم رو پیدا میکنی.
شرط لازم برای داشتن عشق سالم پذیرفتن و برخورد فعالانه و شجاعانه و بدون ترس “احساس تنهایی” است.
ما به عنوان یک انسان بالغ باید بدانیم که:هیچ ارتباط و رفاقتی توانایی از بین بردن تنهایی ما را ندارد.
من معتقدم اگر بتوانیم موقعیت های مجرد و منفرد خویش را در هستی بشناسیم و سرسختانه با آنها روبرو شویم:
قادر خواهیم بود رابطه ای مبتنی بر عشق و دوستی با دیگران برقرار کنیم.
در صورتیکه اگر در برابر فشار مجردی،وحشت بر ما غلبه کند،نمیتوانیم دستمان را بسوی دیگران بگشائیم،بلکه باید دست و پا بزنیم تا در دریای هستی غرق نشویم
کتاب روان درمانی اگزیستانسیال
اروین یالوم
اگر به این واقعیت نرسیم،همان بهتر که مجرد بمانیم(+)